شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل
یکـبـارِدیگـر شد جسارت کنج حجرهمـزدمـحـبّـت شد خـیـانت کـنجحجره شاگـردِ جـعـده؛کار دستِ شیـعـه دادهفـتـنهگری کـرده سـرایت کـنج حجره
از زهرِ اُمّالفضلِ ملعـون شعلهورشد قـرآنِ سـرتاسـر فـضیـلـت کنج حجره
خیری ندید ازهـمسری که قاتلش بودانداخت اورا بد به زحمت کنج حجره لبهایش ازفرط عطش ازحرکت افتادبیتاب شد دراوج غـربت کنج حجره دلـتـنگِ بـابـا بود...دلـتـنگِ نگـاهـشدلتنگِ قدری عشق و رأفت کنج حجره یخ کرد دستانش،سرش سنگین شد و سختافـتاد با پهـلو،به صورت کنج حجـره بخشنده بود وتا که محکم برزمین خوردویـران شد ارکانِ سخاوت کنج حجره جـان داد دراوج جـوانـی مـثـل مـادرمیرفت مشـتـاقِشهـادتکـنجحجـره با پایدل میرفت گریان سمت کوچه با داغ مـادرداشت خلوت کنجحجـره شد قـاتـلـش آتـش،لگـد،غـنفذ؛مغـیرهجان داد پایِ این مصیبت کنج حجره!